زمانی که خدا به من نظر کرد
١٦/١٢/٨٩ بود که فهمیدم خدا یکی از فرشته های خوشگل کوچیکشو تو وجودم به امانت گذاشته. به بابا که گفتم آنقدر خوشحال شده بود که برای بدنیا آومدنت لحظه شماری میکرد بابایی دوست داشت تو زودتر بدنیا بیایی که وقتی از سر کارمیاد با دیدن تو تمام خستگیش از تنش بیرون بره. پسرم تو هدیه خدا هستی به من و بابا هدیه ای که همیشه آرزوی داشتنش هیچوقت از دلم نمیرفت هدیه ای که از دیدنش هیچوقت سیر نمیشم واز بودنش هیچوقت پشیمون.....
تو تنها بهانه ی زندگی مامان وبابا هستی .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی